سلام کاتب ، عریضه ای دارم.
سلام.چیست عریضه ات؟شکایت نامه - احضاریه - اخطاریه - نامه یا وصیت؟
نمی دانم شاید همه اینها باشد
بگو می نویسم
بعداز نام خدا بنویس بنام پدر
نوشتم
بنام خون جگر.بنام شرمندگی.بنویس پدر نمی شکند.نمی تواند بشکند.
بنویس پدر ته مانده آبرویش را زیر بغل زد و زد به کوه غصه.
بنویس 18 ساعت در روز کار کرد تا همسر و فرزندش آب خنک و خانه ای گرم داشته باشند.
بنویس با گرما و عرق بیگانه شد.حواس پنجگانه اش را خاموش کرد تا خیلی چیزها را نبیند نشنود و حس نکند.
بنویس اگر پدر خسته است اگر می خوابد اگر بی احساس شده است بخاطر اینست که بقیه حواسش را هم خاموش کرده است.
تا درد نکشد
غصه لباس و خوراک بچه ها فلجش کرده است.
بنویس کوه درد است و دم بر نمی آورد.
بنویس اگر صبح زود بیدار می شود ،خواب را خواب کرده است.
زنده باد بیداری
کاتب بنویس "هرگز زانو نمی زنم حتی اگر آسمان به کوتاهی قامتم گردد"
پدر سالهاست کفش و لباس برای خود نخریده است.
لبخند بچه هایش برای او لذتی بالاتر از رخت و لباس نو دارند.
بنویس که مولا گفته است دنیا دو روز است در روزی که با تو نیست غمگین مباش هردو می گذرند.
نوشتم.دیگر چه بنویسم؟اصلاً اینها را کی می خواند؟
شاید روزی فرزندانم خواندند.
ولی ...کاتب ننویس .کاش نمی نوشتی .
چرا؟
چون بزرگی گفته است :" حرفهائی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوئیم و حرفهائی هست برای نگفتن.حرفهائی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند و گفته نمی شوند مگر مخاطب خویش را بیابند.
حرفهائی که پاره های وجود آدمی اند و سرمایه ماورائی هرکس به اندازه حرفهائیست که برای نگفتن دارد"
پدر : .کاتب چرا اشک می ریزی
کاتب : من هم پدرم.
نظرات شما عزیزان: